دیک بزرگ یک مرد با اعتماد به نفس چقدر با لذت در گربه او پرواز می کند! جوجه فکر می کرد که دقیقاً سکس سختی خواهد داشت، و رفیقش برای او چنین لعنتی آماده کرد. او فقط او را گرفت و تقریباً به حدی لعنتش کرد که نبضش را از دست داد، تا مردم قهرمان ما را به یاد بیاورند. از این گذشته ، ممکن است این دختر به او بازگردد و دوباره آرزوی اتحاد گرم با آن مرد را داشته باشد.
دو مرغ عشق یک چوب را گم کرده بودند و حالا شانس آوردند! و بنگرید که چگونه آنها با مخالفت بیدمشک خود را تقدیم کردند - گویی از سال گذشته به آنها لعنتی نشده بود. )))